اگر مایل به دریافت اس ام اس مربوط به هیئت هستید شماره موبایل خود را در قسمت خصوصی نظرات قرار دهید
کمیلاگر روزی تو را مییافتم در ناکجاهایت
سرم را با دو دستم مینهادم پیش پاهایت
پر از تقویمهای کهنه کردم خانة خود را
به امیدی که اینک ناامیدم از تماشایت
تو با من بودی از آغاز، یعنی خواب میرفتم
تکان میداد اگر گهوارهام را موج رؤیایت
اگرچه عاشقم اما تو ای آیینه باور کن
نمیفهمم دلیل وعدة امروز و فردایت
تو اصلاً جای من؛ حالا بگو با من چه میکردی
اگر چون برگ میپوسید روزی آرزوهایت